تاثير قرآن در انديشه امام علي عليه السلام

پدیدآورسیدموسی صدر

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیآثار روحی

share 1893 بازدید
تاثير قرآن در انديشه امام علي عليه السلام

سيد موسي صدر

(و ان الكتاب لمعى مافارقته مذ صحبته.)1
كتاب خدا با من است و از آن زمان كه با آن همنشين شدم از آن جدا نشدم.
جمله كوتاه اما پرمعناى فوق, بيانگر پيوند ژرف و استوار امام على(ع) با قرآن است. پيوندى كه نه تنها بر عمل و رفتار امام كه بر ساحتهاى احساس و عاطفه و فكر و انديشه او نيز سايه افكنده است. امام در حقيقت نمونه كامل كسى است كه خود در توصيف او فرمود:
(قد أمكن الكتاب من زمامه, فهو قائده و امامه, يحلّ حيث حلّ ثقله, و ينزل حيث كان منزله.)2
خود را در اختيار كتاب خدا نهاده و آن را راهبر و پيشواى خود قرار داده. هرجا كه گويد بارگشايد و هر جا كه فرمان دهد فرود آيد.
در اين نوشتار در پى بررسى تمام ابعاد اين ارتباط و پيوستگى نيستيم, كه فرصت بيشتر و توان فزون ترى مى طلبد, بلكه سعى ما براين است تا اندكى زواياى اين پيوند را در بعد فكرى و نظرى جست وجو كنيم و به اجمال و اختصار از چگونگى آن سخن بگوييم, با اين اميد كه توانسته باشيم گوشه اى از تأثير قرآن بر فكر و انديشه امام على(ع) و شكل گيرى شخصيت فكرى آن امام در پرتو قرآن را نمايانده باشيم.

پيش درآمد

نگاهى گذرا به نهج البلاغه به عنوان تجليگاه فكر و انديشه امام على(ع) نشان مى دهد كه سرچشمه هاى فكرى و منابعى كه امام در ساختمان فكرى اش از آنها بهره گرفته است, متعدد و متنوع بوده است.
برخى از افكار و انديشه ها ناشى از مشاهده و تجربه مستقيم واقعيتهاى پيرامونش مى باشد, مانند تحليلهاى امام از اوضاع و احوال موجود جامعه خود و برداشتهايى كه راجع به افراد, جريانها و به طور كلى واقعيت موجود دارد, كه بيشتر نامه هاى امام و بخشى ازخطبه هاى نخستين نهج البلاغه در همين زمينه قابل تبيين هستند.
بعضى ديگر از افكار و باورها, برگرفته از تعليمات و آموزه هاى پيامبر اكرم(ص) است, چنان كه خود امام بدان تصريح مى كند, مانند حقايقى كه راجع به آينده افراد, جريانها, مكانها و… مطرح فرموده است. امام در اين زمينه مى فرمايد:
(به خدايى كه دانه را كفيده و جانداران را آفريده, آنچه شما را از آن خبر مى دهم از رسول امّى است و سخن من با گفته او يكى است. رساننده خبر دروغ نگفته و شنونده نادان نبوده, گويى مردى را مى بينم سخت گمراه ـ دينش در راه دنيا تباه ـ كه از شام بانگ بردارد و در تازد و درفشهاى خود را پيرامون كوفه بر پا سازد و… )3
(به خدا سوگند, كلمه اى از حق را نپوشاندم و دروغى بر زبان نراندم; كه از چنين حال و چنين روزى آگاهم كرده اند.)4
(و جز اين, علمى است كه خدا آن را به پيامبرش آموخت و او مرا ياد داد, و دعا كرد كه سينه من آن را فراگيرد و دلم آن علم را در خود پذيرد.)5
(به خدا اگر بخواهم هر يك از شما را خبر دهم كه از كجا آمده و به كجا رود و سرانجام كارهاى او چه بود توانم. ليكن مى ترسم كه درباره من به راه غلو رويد و مرا بر رسول خدا(ص) تفضيل نهيد. من اين راز را با خاصگان در ميان مى گذارم كه بيمى بر ايشان نيست و به آنان اطمينان دارم. به خدايى كه او را به حق برانگيخت و برمردمان برترى بخشيد, جز سخن راست بر زبان نمى آرم. و رسول خدا مرا از اين حادثه ها آگاه ساخته است و هلاكت آن كس را كه هلاك شود و رهايى آن را كه نجات يابد به من گفته است, و از پايان كار خبر داده است, و چيزى كه در خاطرم مى گذشت باقى نگذاشت, جز آن كه آن را به گوشم فروخواند و سخن آن را با من راند… )6
از همين گونه انديشه ها مى توان به پندهاى حكيمانه اى اشاره كرد كه امام در ضمن سخنان خود از پيامبر اكرم نقل و بر اساس آن مطالبى را بيان مى كند.7
بخش ديگرى از انديشه هاى امام دستاورد تأمل و تفكر عقلانى برپايه نوعى استدلال عقلى است, مانند مطالعات و تأملاتى كه در آفرينش موجودات كرده است,8 و يامواردى كه در مقام مشورت دهى راهنمايى هايى فرموده است.9
امام در نامه اى كه به امام حسن(ع) نوشته است مى فرمايد:
(پسركم! هر چند من به اندازه همه آنان كه پيش از من بوده اند نزيسته ام, اما در كارهاشان نگريسته ام و در سرگذشتهاشان انديشيده و در آنچه از آنان مانده, رفته و ديده ام, تا چون يكى از ايشان گرديده ام, بلكه با آگاهى كه از كارهاشان به دست آورده ام گويى چنان است كه با نخستين تا پسينشان به سربرده ام.)10
و گاهى كه از تفكر و انديشيدن نتيجه نمى گيرد اظهار عجز كرده مى فرمايد:
(چه روزگاران كه براى دانستن راز اجل كنجكاوى ها نمودم, ولى مشيت خداى تعالى آن بود كه هربار پوشيده ترش دارد. هيهات, دانشى است در خزانه اسرار.)11
اما در ميان منابع گوناگونى كه انديشه هاى امام از آنها سرچشمه گرفته است آنچه كه بيشترين تأثير را بر فكر و روح امام گذاشته و امام بيش از هر چيز ديگر از آن بهره برده, قرآن كريم است. و البته اين امرى طبيعى است, چه آن كه امام از زمان كودكى در دامان پيامبر اكرم(ص) تربيت شد و روح و جانش در پرتو وحى شكل گرفت. دراينجا جهت اثبات اين مدّعا خطوط كلى تأثيرپذيرى امام از قرآن را اندكى به بحث مى گيريم.

گونه هاى تأثيرپذيرى

به طور كلى دو نوع تأثيرپذيرى از قرآن در كلمات امام ديده مى شود; يكى تأثيرپذيرى مستقيم, و ديگر تأثيرپذيرى غيرمستقيم.
مقصود از تأثيرپذيرى مستقيم, حضور و چيرگى قرآن بر ذهن و انديشه امام با همان الفاظ و ساختار قرآنى است, بدون هيچ گونه تحليل و تصرّفى در آن. تمام مواردى كه آيات قرآن به صورت دليل يا تمثيل يا تضمين در سخنان امام مطرح مى شوند, از اين گونه اند; مانند:
(و قد جعل الله سبحانه الاستغفار سبباً لدرور الرزق و رحمة للخلق, فقال سبحانه: (استغفروا ربّكم انّه كان غفاراً. يرسل السماء عليكم مدراراً. و يمددكم بأموال و بنين و يجعل لكم جنّات و يجعل لكم انهاراً.)12
(و بالقيامة تزلف الجنة و تبرّز الجحيم للغاوين.)13
(فلسنا نعلم كنه عظمتك, الاّ انّا نعلم انّك حيّ قيّوم, لاتأخذك سنة و لانوم, لم ينته اليك النظر, و لم يدركك بصر, و احصيت الاعمال, و اخذت بالنواصى و الاقدام.)14
و موارد ديگرى از اين دست (ر.ك: خطبه 3, 18, 163 و 176) كه در همه آنها محتواى قرآن در همان قالب قرآنى ذهن و انديشه امام را قبضه كرده است.
اما قسمت عمده تأثير قرآن بر انديشه امام, تأثير غيرمستقيم يا به عبارت ديگر محتوايى است; بدين معنى كه قرآن در كليتش به لحاظ محتوا و شيوه طرح مطالب, خاستگاه پيدايش يك سلسله انديشه ها و باورهايى براى امام شده است كه به رغم وجود بستر قرآنى براى آن انديشه ها, استناد صريحى به قرآن صورت نگرفته است.
اين گونه تأثيرپذيرى كه در سراسر نهج البلاغه و در زمينه هاى گوناگون مشهود است, در دو محور عمده قابل دسته بندى هستند: 1. به دست دادن ديدگاه هاى كلى 2. تبيين مفاهيم و معارف. اينك به توضيح اين دو محور مى پردازيم.

يك. به دست دادن ديدگاه ها

برخى ديدگاه هاى كلى در انديشه امام وجود دارد كه به مثابه زيرساخت همه دستگاه فكرى و نظرى او به شمار مى آيد, به گونه اى كه تمام تحليلها, توصيفها و توصيه هاى امام بر پايه آن شكل گرفته و از آن سرچشمه مى گيرد. در حقيقت اين ديدگاه ها روح كلى است كه در قالب انديشه ها و افكار ظهور و تجلى پيدا كرده است. و آنچه كه در اين زمينه پيش از هر چيز توجه پژوهشگر را جلب مى كند سلطه قرآن بر ضمير امام در پيدايش اين ديدگاه هاست. دراينجا بر حسب استقراء به هفت ديدگاه كلى به صورت گذرا مى پردازيم.

1. بينش ارزشگذارى

يكى از تأثيرات عميقى كه قرآن به فكر و انديشه امام گذاشته و شايسته است كه به عنوان نخستين اثر تلقى شود, بينش ارزشگذارى است; يعنى چگونگى نگاه به امور از نظر ضرورت و اولويت.
درك اين مطلب كه چه امورى در زندگى اهميت فوق العاده دارد و به اصطلاح در اولويت اول قرار دارد و چه امورى از اهميت كمتر برخوردار است و چه امورى بى اهميت است, نقش عمده و اساسى در شيوه زندگى و هدفگيرى انسان دارد. چه آن كه بخشى از لغزشها و انحرافات, از عدم درك ضرورتها و اولويتها پديد مى آيد. حال اگر معيار تعيين ضرورت و اولويت را دين قرار بدهيم و نگاه دين را در ارزشگذارى رعايت كنيم ضرورت و بايستگى چنين شناختى دو چندان مى گردد.
از تكيه ها و تأكيدهاى قرآن كريم بر موضوعات معين مى توان نوع نگاه و ديدگاه قرآن را در ارزشگذارى به دست آورد. قرآن كريم در جهت هدايت انسانها به رغم تنوع بيانها و گوناگونى زمينه هايى مانند تشريع, قصص, انذار و تبشير, بيان معارف و… سه محور را هميشه مورد تأكيد قرار داده است, گو آن كه هدف قرآن بيان همين سه مطلب بوده است و ديگر مسائل همه مقدمات يا پيامدهاى اين سه مطلب به شمار مى آيد.
اولين محور, حضور خداوند در هستى است. كمتر آيه اى را مى توان يافت كه به صورت مستقيم يا غيرمستقيم بيانگر حضور خداوند در هستى و ايجاد اين احساس در انسان نباشد. اگر از آفرينش آسمانها و زمين سخن مى گويد, اگر نعمتهاى دنيوى يا اخروى را بر مى شمارد, اگر از مظاهر خشم و عقوبت خداوند در امتهاى گذشته يا آينده ياد مى كند, اگر از تشريع و قانونگذارى براى هدايت انسان سخن مى گويد, همه و همه در راستاى بيان حضور همه جانبه خداوند در هستى و ايجاد اين احساس در انسان است.
محور دوم, ضرورت عبوديت و تسليم و به تعبير عام تر تقواست, كه در حقيقت نتيجه و پيامد مطلب نخست به شمار مى آيد. در قرآن كريم با بيانهاى گوناگون اين موضوع مورد تأكيد قرار گرفته است:
(و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون) ذاريات / 56
(و لقد بعثنا فى كلّ امة رسولاً أن اعبدوا الله) نحل / 36
(و ما كان الله ليضل ّقوماً بعد إذ هداهم حتى يتبيّن لهم مايتقون) توبه / 115
(كذلك يبيّن الله آياته للناس لعلهم يتقون) بقره/ 187
(قل من يرزقكم من السماء و الأرض أمّن يملك السمع و الأبصار و من يخرج الحيّ من الميّت و يخرج الميّت من الحيّ و من يدبّر الأمر سيقولون الله فقل أفلاتتقون) يونس/ 31
محور سوم بيان مهم ترين زمينه لغزش و انحراف انسان در مسير عبوديت و تقواست كه قرآن با عنوان دنياگرايى و با تعبيراتى همانند حبّ دنيا, اطمينان كردن به دنيا, رضايت به دنيا و امثال آن ياد مى كند.
(يا ايها الناس ان وعد الله حق فلاتغرّنكم الحياة الدنيا) فاطر/5
(ذلك بأنّهم استحبوا الحياة الدنيا على الآخرة) نحل/107
(ان الذين لايرجون لقائنا و رضوا بالحياة الدنيا و اطمئنّوا بها) يونس/87
(وذر الذين اتخذوا دينهم لعباً و لهواً و غرتهم الحياة الدنيا) انعام/70
اگر حجم آياتى كه راجع به سه محور يادشده سخن گفته است به درستى تبيين و اندازه گيرى شود, به خوبى اهميت و جايگاه ويژه اين محورها و نظام ارزشگذارى قرآن آشكار مى گردد.
امام على(ع) نخستين كسى است در تاريخ اسلام كه به خوبى اين نگاه قرآنى را دريافت و در ارزيابى و اهميت دادن امور به كار بست. حجم مباحث مطرح شده در نهج البلاغه پيرامون اين سه موضوع گواه بر درستى اين ادّعاست. كمتر خطبه اى وجود دارد كه سخن از حضور خداوند در آن نباشد و كمتر متنى از سخنان امام هست كه بر تقوا و عبوديت تكيه نشده باشد.
و سرانجام كمتر صفحه اى از نهج البلاغه مى توان يافت كه پيرامون دنيا و دنياگرايى سخنى نگفته باشد.

2. نگاه آينه اى به هستى

از شيوه ارزشگذارى كه بگذريم و اندكى عينى تر بررسى كنيم مى بينيم يكى از ديدگاه هاى كلى كه انديشه هاى امام در قالب آن شكل گرفته است, نگاه آينه اى به هستى است. امام تمام هستى را آينه وجود, قدرت, حكمت و تدبير خداوند مى بيند. ستارگان درخشان, خورشيد فروزان, رويش گياهان, توالى شب و روز, حركت ابرها, ريزش باران, كيفيت آفرينش جانداران, هدايت غريزى موجودات, هدايت تشريعى انسانها, دگرگونى جامعه ها, صعود و سقوط آدميان و در يك سخن همه آنچه كه هستى را صورت و شكل بخشيده است, از نگاه امام جلوه گاه وجود و تدبير خداوند است. حاكميت و سلطه اين ديدگاه بر ذهن و سخن امام در سراسر نهج البلاغه به گونه اى آشكار است كه نيازى به اطاله سخن احساس نمى شود. در اين جا تنها به يك نمونه از سخنان امام بسنده مى كنيم. امام در خطبه 185 مى فرمايد:
(اگر مردم در عظمت قدرت خدا و بزرگى نعمتهاى او مى انديشيدند به راه راست باز مى گشتند و از آتش سوزان مى ترسيدند, اما دلها بيمار و چشمها معيوب است. آيا به آفريده هاى كوچك خدا نمى نگرند كه چگونه آفرينش آنها را استحكام بخشيد و تركيب اندام آن را برقرار كرد و گوش و چشم براى آن پديد آورد و استخوان و پوست متناسب خلق كرد؟ به مورچه و كوچكى جثه آن بنگريد كه چگونه لطافت خلقت او با چشم و انديشه انسان درك نمى شود. نگاه كنيد كه چگونه روى زمين راه مى رود و براى به دست آوردن روزى خود تلاش مى كند….
اگر انديشه ات را به كارگيرى تا به راز آفرينش پى برده باشى دلايل روشن به تو خواهند گفت كه آفريننده مورچه كوچك همان آفريدگار درخت بزرگ خرماست, به جهت دقتى كه جداجدا در آفرينش هر چيزى به كار رفته و اختلافات و تفاوتهاى پيچيده اى كه در خلقت هر پديده حياتى نهفته است. همه موجودات سنگين و سبك, بزرگ و كوچك, نيرومند و ضعيف در اصول حيات و هستى يكسانند و خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يكى است. پس انديشه كن در آفتاب و ماه و درخت و گياه و آب و سنگ و اختلاف شب و روز و جوشش درياها و فراوانى كوه ها و بلنداى قله ها و تفاوت زبانها كه نشانه هاى روشن پروردگارند…. )
از سوى ديگر هر كس اندك آشنايى با قرآن داشته باشد مى داند كه اين نوع نگاه از خود قرآن سرچشمه مى گيرد; اين قرآن است كه با تكيه بر آيت بودن پديده ها و رويدادها به انسان القا مى كند كه به جهان با نگاه آيه اى و آينه اى بنگرد.
(ان فى خلق السموات و الأرض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التى تجرى فى البحر بماينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فأحيا به الأرض بعد موتها و بثّ فيها من كلّ دابّة و تصريف الرياح و السحاب المسخّر بين السماء و الأرض لآيات لقوم يعقلون) بقره/164
(ان فى اختلاف الليل و النهار و ما خلق الله فى السموات و الأرض لآيات لقوم يتقون) يونس/6
(ان فى السموات و الارض لآيات للمؤمنين. و فى خلقكم و مايبثّ من دابّة آيات لقوم يوقنون. و اختلاف الليل و النهار و ما أنزل الله من السماء من رزق فأحيا به الأرض بعد موتها و تصريف الرياح آيات لقوم يعقلون) جاثيه/3ـ5
در همين راستا مى توان از آيات متعدد ديگرى يادكرد كه كفر به آيات خدا و اعراض از آنها و جدى نگرفتن آنها را مورد نكوهش قرار مى دهد كه از مجموع آنها تأكيد قرآن بر القاء بينش آيه اى به هستى به دست مى آيد.

3. نگاه تسليم گونه نسبت به خداوند

ديدگاه كلى ديگرى كه از سخنان امام استفاده مى شود و تا اندازه اى بر افكار و انديشه هاى آن حضرت سايه افكنده, نگاه تسليمى در برابر خداوند است. در جاى جاى سخنان امام اين مطلب مطرح شده است كه انسان همچون ساير موجودات و پديده هاى جهان هستى تحت تدبير و اراده خداوند قرار دارد و مشيّت و علم او در همه چيز نافذ است. بنابراين شايسته است كه انسان در هيچ حالتى از زيّ عبوديت بيرون نرود و هميشه در برابر اراده و قضاى الهى تسليم باشد.
اين نگاه كه يكى از بنيادى ترين ديدگاه هاى امام درباره رابطه انسان با خداست در مباحث زيادى تأثير گذاشته است, كه از آن جمله مى توان به بحث قضا و قدر, ابتلاهاى انسان, و مباحث اخلاقى همچون توكل, قناعت, زهد, صبر و … اشاره كرد. در تمام اين موضوعات روح تبيينها و تحليلها را همين ديدگاه شكل مى دهد. به عنوان نمونه امام در خطبه 23 نهج البلاغه مى فرمايد:
(اما بعد, فإنّ الامر ينزّل من السماء الى الأرض كقطر المطر الى كلّ نفس بما قسم لها من زيادة او نقصان, فاذا رأى احدكم لأخيه غضيرة فى اهل او مال او نفس فلاتكوننّ له فتنة…)
امّا بعد, تقدير الهى همانند قطره هاى باران براى هركس كه مقدر شده خواه اندك و خواه بسيار از آسمان به زمين مى آيد. پس اگر كسى مال و منال برادر خود را بيش ازخود بيابد نبايد كه بر او رشك برد…
ييا در خطبه 37 مى فرمايد:
(رضينا عن الله قضائه و سلمنا لله امره.)
و همچنين در خطبه 160 مى فرمايد:
(امره قضاء و حكمة, و رضاه امان و رحمة, يقضى بعلم و يعفو بحلم, اللهم لك الحمد على ما تأخذ و تعطى و على ما تعافى و تبتلى.)
و درجاى ديگر مى فرمايد:
(و ان صبّت عليهم المصائب لجأوا الى الاستجارة بك, علماً بأنّ ازمّة الامور بيدك و مصادرها عن قضائك.)15
همان گونه كه پيش از اين نيز اشاره شد يكى از محورهاى عمده كه قرآن بر آن تأكيد دارد ايجاد روح عبوديت و تسليم در برابر خداوند است. آياتى كه به اطاعت يا عبادت ترغيب مى كند, يا به شكر و صبر دستور مى دهد و يا سنتهاى الهى را راجع به انسان بيان مى كند, همه و همه در راستاى اين هدف قرار دارد كه تدبير حكيمانه خداوند را نسبت به جهان و انسان بنماياند و روح تمرّد, اعتراض و شكايت را از دل انسان بزدايد.
(فابتغوا عند الله الرزق و اعبدوه و اشكروا له) عنكبوت/17
(واصبر لحكم ربّك فانّك بأعيننا) طور/48
(و مازادهم الاّ ايماناً و تسليماً) احزاب/22
(اذ قال له ربّه أسلم قال أسلمت لربّ العالمين) بقره/131
(و من يسلم وجهه الى الله و هو محسن فقد استمسك بالعروة الوثقى) لقمان/22
(و ماخلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون) ذاريات/56

4. نگاه ابزارى به دنيا

از ديدگاه هايى كه امام سخت بدان پايبند است و همواره بر آن تأكيد داشته, نگاه ابزارى به دنيا و زندگى دنياست. در نگاه امام على(ع) دنيا يك مسير است و نه مقصد و زندگى; فرصتى است كه بايد از آن براى رسيدن به هدف اصلى كه همان مقام قرب الهى و حيات جاودانه آخرت است, بهره گرفت. حجم عظيمى از مباحث نهج البلاغه كه درباره ويژگيهاى دنيا مطرح شده يا از آخرت و جاذبه هاى بهشت يا رنجهاى دوزخ سخن به ميان آمده, همه بيانگر همين ديدگاه است.
اين نگاه كه جايگاه مهمى در انديشه امام دارد, از لحاظ ساختار فكرى مبنا و پايه مباحث متعدد اجتماعى و اخلاقى در نهج البلاغه قرار گرفته است; به عنوان نمونه بحث عدالت,16 بحث فلسفه نبوت,17 بحث تقوا18 و موضوعات اخلاقى ديگرى مانند زهد, تزكيه و… ازموضوعاتى هستند كه بر پايه همين ديدگاه تحليل شده است.
(اى بندگان خدا شما را وصيت مى كنم كه اين دنيا را ترك گوييد, كه دنيا شما را ترك خواهد گفت, هرچند راضى به ترك آن نباشيد.. و جسمتان را كهنه مى سازد, هر چند شما خواستار تازه بودن آن باشيد. مثل شما و دنيا مثل مسافرانى است كه به راهى مى روند, و تا به خود آيند ببينند كه آن را پيموده اند…)19
(ايها الناس انما الدنيا دار مجاز, و الآخرة دار قرار, فخذوا من ممرّكم لمقرّكم.)20
(أفهذه تؤثرون, ام اليها تطمئنّون, ام عليها تحرصون, فبئست الدار لمن لم يهتمّها و لم يكن فيها على وجل منها.)21
(فانّ الدنيا لم تخلق لكم دار مقام, بل خلقت لكم مجازاً, لتزوّدوا منها الاعمال الى دار القرار.)22
(فتزوّدوا فى الدنيا ماتحرزون به انفسكم غداً.)23
ناگفته پيداست كه امام در رسيدن به اين ديدگاه, وام دار قرآن كريم است, زيرا يكى از سه محور عمده اى كه قرآن بر آن تأكيد دارد, همين گذرا بودن دنيا و بى ارزش بودن آن در برابر آخرت و حيات اخروى است.
(تريدون عرض الدنيا و الله يريد الآخرة) نفال/67
(أرضيتم بالحيوة الدنيا من الآخرة فما متاع الحيوة الدنيا فى الآخرة الاّ قليل) توبه/38
(يا قوم انّما هذه الحيوة الدنيا متاع و انّ الآخرة هى دارالقرار) مؤمن/39
(و ما هذه الحيوة الدنيا الاّ لهو و لعب و ان الدار الآخرة لهى الحيوان) عنكبوت/64
(قل متاع الدنيا قليل و الآخرة خير لمن اتقى) نساء/77

5. نگاه عبرت آموز به تاريخ

پنجمين ديدگاه كلى كه بر انديشه و فكر امام على(ع) سيطره دارد و بخشى از تحليلها و اندرزهاى ايشان از آن سرچشمه مى گيرد, نگاه عبرت آموز به تاريخ است. تاريخ از نظر امام آينه اى است كه سنتهاى الهى در تعامل با رفتار انسانها در آن تجلى كرده است. و از آنجا كه اين سنتها تغييرناپذير است, تاريخ گذشتگان راهنماى خوبى براى چگونگى زيستن انسانها در آينده به شمار مى آيد. بنابراين بايد تاريخ را به دقت مطالعه كرد و از آن پلى ساخت براى گذر به آينده.
(اگر خردمنديد چرا در آثار پيشينيان و آنچه برنياكان تان گذشته است نمى نگريد و عبرت نمى گيريد و بازنمى ايستيد؟ آيا نمى بينيد كه رفتگان باز نمى گردند؟ آيا نمى بينيد كه بر جاى ماندگان را بقايى نيست؟ آيا نمى بينيد كه مردم دنيا شب را به روز نمى آورند و روز را به شب مى رسانند, و هر يك در حالى ديگر هستند؟…)24
(كجايند عمالقه و فرزندان عمالقه؟ كجايند فراعنه و فرزندان فراعنه؟ صاحبان شهرهاى (رسّ) كجا رفتند؟ آنان كه پيامبران را مى كشتند و چراغ هاى سنتهاى پيامبران را خاموش مى كردند و سنتهاى جباران را زنده مى ساختند كجايند; آنان كه لشگرها روانه مى كردند و هزاران تن را منهزم مى ساختند, آنها كه لشگرگاه ها ساختند و شهرها پى افكندند؟)25
(فاعتبروا بما أصاب الأمم المستكبرين من قبلكم من بأس الله و صولاته و وقائعه و مثلاته, و اتعظوا بمثاوى خدودهم و مصارع جنوبهم.)26
(و اعرض عليه أخبار الماضين, و ذكّره بما أصاب من كان قبلك من الأولين, و سرهم فى ديارهم و آثارهم, فانظر فيما فعلوا و عمّا انتقلوا و اين حلّوا و نزلوا, فانّك تجدهم قدانتقلوا عن الأحبّة و حلّوا ديار الغربة, و كأنّك عن قليل قدصرت كأحدهم, فأصلح مثواك و لاتبع آخرتك بدنياك…)27
(واعتبر بما مضى من الدنيا لمابقى منها, فإنّ بعضها يشبه بعضاً, و آخرها لاحق بأوّلها.)28
اين سخنان كه از عمق تأثير نگاه عبرت بينانه به تاريخ در انديشه امام پرده برمى دارد, بستر بس گسترده اى در قرآن كريم دارد. اگر به حجم آياتى كه بيانگر تاريخ گذشتگان و چگونگى برخورد امتهاى گذشته با پيامبران شان و همچنين جريان سنتهاى الهى در برابر رفتار انسانهاست نگاهى بياندازيم, خواهيم ديد كه تا چه اندازه قرآن بر عبرت گيرى و نگاه پندآموز به تاريخ اهميت داده است.
(لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب) يوسف/111
(تلك القرى نقصّ عليك من أنبائها و لقد جائتهم رسلهم بالبيّنات فماكانوا ليؤمنوا بما كذّبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكافرين) اعراف/101
(ألم يأتهم نبأ الذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و المؤتفكات أتتهم رسلهم بالبيّنات فماكان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون) توبه/70
(و لقد كذّبت رسل من قبلك فصبروا على ماكذّبوا و اوذوا حتّى اتيهم نصرنا و لامبدّل لكلمات الله و لقد جائك من نبأ المرسلين) انعام/34

6. نگاه هدفمند به انسان

از ديدگاه هايى كه امام سخت بدان تأكيد دارد و همواره در سخنانش از آن ياد مى كند, نگاه هدفمند به انسان است. در نگاه امام انسان آفريده شده و امكانات مادى و معنوى در اختيارش قرار داده شده است تا به سوى هدف مشخص حركت كند. بيهودگى و حيرت در آفرينش او جاى ندارد.
(لم يخلقكم عبثاً و لم يترككم سدى.)29
(واعلموا عبادالله انّه لم يخلقكم عبثاً و لم يرسلكم هملاً.)30
(فماخلق امرء عبثاً فيلهو و لاترك سدى فيلغو.)31
ازنظر امام فلسفه نبوت و آمدن پيامبران از سوى خداوند براى همين است كه به انسانها هدفدار بودن را يادآور شوند و هدف را تبيين كنند تا در جهت خلاف آفرينش خود به بيهودگى و سردرگمى گرفتار نشوند.
(فانّ الله سبحانه لم يخلقكم عبثاً, و لم يترككم سدى, و لم يدعكم فى جهالة و لاعمى, قد سمّى آثاركم و علم اعمالكم و كتب آجالكم, و انزل عليكم الكتاب تبياناً لكل شيئ, و عمّر فيكم نبيّه ازماناً, حتى اكمل له و لكم فيما انزل من كتابه دينه الذى رضى لنفسه, و انهى اليكم على لسانه محابّه من الاعمال و مكارهه و نواهيه و اوامره, و ألقى اليكم المعذرة, و اتخذ عليكم الحجة, و قدّم اليكم بالوعيد, و أنذركم بين يدى عذاب شديد….)32
اين ديدگاه يكى از دو پايه و مبنايى است كه از نظر امام اخلاق بر آنها شكل مى گيرد. ديدگاه نخست ابزارى بودن دنياست و ديدگاه دوم هدفمندى انسان. امام بر اساس همين دو واقعيت, اخلاق را پايه گذارى مى كند. در اين زمينه كافى است كه گذرى به مجموعه توصيه هاى اخلاقى امام بيندازيم, خواهيم ديد كه ريشه همه توصيه ها تأكيد بر يكى از آن دو مطلب ياد شده است.
و ناگفته پيداست چنان كه تعبيرات امام نيز نشان مى دهد, اين ديدگاه برگرفته از قرآن و آيات وحى است; آياتى همانند:
(أفحسبتم انّما خلقناكم عبثاً و انّكم الينا لاترجعون) مؤمنون/115
(أيحسب الانسان ان يترك سدى) قيامة/36
(و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ ليعبدون) ذاريات/56
(ربّنا ما خلقت هذا باطلاً) آل عمران/191
و آيات مشابه ديگر همه بيانگر غايتمندى و هدفدارى آفرينش و انسان است.

7. آزمون نگرى زندگى

از ديدگاه هاى كلى كه در سخنان امام بازتاب داشته و خود مبناى برخى انديشه ها و افكار قرار گرفته, نگاه آزمايشى به زندگى است. از نظر امام, زندگى آزمايشگاهى است كه انسان در آن آزموده و واقعيت وجودى اش آشكار مى شود. سنت آزمايش در تحولات زندگى چنان جايگاه و اهميت دارد كه حتى كيفرها و پاداشهاى اخروى نيز معلول و تابع فرايند آزمايش و آزمودن است.
سخنان امام در اين زمينه كه گاه همراه با استناد به قرآن مطرح شده است, به خوبى از اهميت اين ديدگاه و تأثير گسترده آن در تحليل موضوعات گوناگون معرفتى, اجتماعى و اخلاقى, پرده بر مى دارد. به چند نمونه از اين سخنان بنگريد:
(ولسنا للدنيا خلقنا, و لا بالسعى فيها امرنا, و انّما وضعنا فيها لنبتلى بها.)33
(و قدّر الارزاق فكثّرها, و قلّلها و قسّمها على الضيق و السعة, فعدل فيها ليبتلى من اراد بميسورها و معسورها, و ليختبر بذلك الشكر و الصبر من غنيها و فقيرها.)34
(و لوفعل لسقط البلاء و بطل الجزاء, و اضمحلت الانباء, و لما وجب للقابلين اجور المبتلين, ولااستحق المؤمنون ثواب المحسنين, و لالزمت الأسماء معانيها…)35
(ألاترون أن الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الآخرين من هذا العالم, بأحجار لاتضرّ و لاتنفع و لاتبصر و لاتسمع, فجعلها بيته الحرام الذى جعله للناس قياماً… و لكن الله يختبر عباده بأنواع الشدائد, و يتعبدهم بأنواع المجاهد, و يبتليهم بضروب المكاره, اخراجاً للتّكبّر من قلوبهم, و اسكاناً للتذلّل فى نفوسهم, و ليجعل ذلك ابواباً الى فضله, و اسباباً ذللاً لعفوه.)36
(والصيام ابتلاءً لاخلاص الخلق.)37
اين سخنان به خوبى ريشه هاى سنت امتحان و آزمايش الهى را در بينش امام درباره زندگى و دگرگونى هاى مثبت و منفى آن نشان مى دهد; همان حقيقتى كه قرآن بر آن تأكيد فراوان كرده است:
(كلّ نفس ذائقة الموت و نبلوكم بالشر و الخير فتنة) انبياء/35
(واعلموا انّما اموالكم و اولادكم فتنة و انّ الله عنده اجر عظيم) انفال/28
(الذى خلق الموت و الحياة ليبلوكم ايّكم احسن عملاً) ملك/2
(انا جعلنا ما على الارض زينة لها لنبلوهم ايّهم احسن عملاً) كهف/7
(و لنبلونّكم بشئ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثمرات) بقره/155
آنچه تاكنون ياد شد ديدگاه هاى بنيادى بود كه در انديشه امام وجود دارد و شالوده همه انديشه هاى وى به شمار مى آيد; امام در واقع در قالب همين ديدگاه ها به جهان, انسان و زندگى مى نگرد و تحليلها و توصيه هاى اجتماعى و اخلاقى را مطرح مى كند.

دو. تبيين معارف دينى

محور دوم در تأثيرپذيرى امام از قرآن, تبيين معارف دينى است. در اين بخش امام با بهره گيرى از محتواى قرآن به توضيح يا تبيين معارف دينى مى پردازد.
زمينه هاى تأثيرپذيرى در اين بخش به گستردگى تمام معارف دينى است; از توحيد و نبوت و معاد گرفته تا دستورات اخلاقى و احكام تشريعى همه مورد بحث امام قرار گرفته است, اما از نظر شيوه بحث و چگونگى بهره گيرى از قرآن, در سه نوع قابل دسته بندى است:
1. تعريف و توضيح حقايق دينى 2. توصيف تحليلى از موضوعات دينى 3. استدلال براى اثبات حقايق دينى
اينك به توضيح فشرده اين عناوين مى پردازيم.

1. تعريف و توضيح

در اين بخش امام با استفاده از منطق قرآن يك سلسله موضوعات و مفاهيم را توضيح مى دهد كه پس از قرنها انديشمندان راز و رمز آن را كشف كردند و حقانيت تفسير امام آشكار گرديد.
در اينجا به يك موضوع بسنده مى كنيم كه عبارت است از وحدانيت خداوند.
مسئله توحيد ذات, يكى از مسائل بنيادين باورهاى اسلامى است و قرآن بدان اهتمام زيادى نشان داده است.
(و الهكم اله واحد لااله الا هو الرحمن الرحيم) بقره/163
(لقد كفر الذين قالوا انّ الله ثالث ثلاثة انتهوا خيراً لكم انّما الله اله واحد) نساء/171
(قل انّما هو اله واحد و انّنى برىء ممّا تشركون) انعام/19
(ان الهكم لواحد. ربّ السموات و الأرض و ما بينهما) صافات/4
و ده ها آيه ديگر كه همگى بر وحدت خداوند و نفى شريك از او تأكيد دارند.
از سوى ديگر برداشت عمومى نسبت به وحدت ذات, وحدت عددى است; يعنى عموم انسانها و شايد برخى متكلمان در گذشته مى پنداشتند كه وقتى مى گوييم خدا يكى است يعنى دو تا يا سه تا نيست. اما امام على(ع) در سخنان خود اين پندار را ردّ مى كند. (واحد لابعدد)38 (كلّ مسمّى بالوحدة غيره قليل.)39 (الأحد لابتأويل عدد.)40
امام در اين تعبيرات با نفى تصور وحدت عددى, نوع ديگرى از وحدت را معرفى مى كند كه در برابر وحدت عددى است و پس از آن فيلسوفان آن را وحدت حقّه حقيقيه ناميدند. از آنجا كه وحدت عددى نتيجه عارض شدن مرز بر چيزى است; يعنى تا حدّ براى چيزى نباشد و بر آن عارض نشود و آن را محدود نكند, آن چيز به شمارش درنمى آيد و معروض عدد قرار نمى گيرد. در نتيجه وحدت غيرعددى يا وحدت حقه, وحدتى خواهد بود كه بر پايه مرز و محدوديت نداشتن تحقق مى يابد و به همين دليل, چنين وحدتى قابل تكرار و اثنينيت نيست.
پس امام با تفسير وحدت به وحدت غيرعددى به مبناى ارزشمندى اشاره مى كند كه عبارت است از نبود محدوديت در ذات خداوند. ا هميت اين نكته در الهيات كمتر از غناى ذات كه مبناى وجوب است و در كلمات امام مطرح گرديده, نيست.
حال مى خواهيم بدانيم كه آيا اين حقيقت ارجمند ريشه قرآنى دارد يا خير.
حقيقت اين است كه در آيات قرآن درباره وحدت خداوند, تعبيرى وجود دارد كه به نوعى اشاره به مطلب يادشده دارد, و آن عبارت است از تعبير(قهّار). تعبير قهاريت كه بارها پس از وصف (واحد) آمده و جالب اينكه اين صفت در قرآن تنها همراه با وصف واحد آمده و در كنار هيچ صفت ديگرى به كار نرفته است, بيانگر اين واقعيت است كه وحدت خداوند, وحدت قهارى است; يعنى وحدتى كه از قهاريت و سلطه همه جانبه خداوند بر همه چيز از جمله حدود برخاسته است. به اين آيات بنگريد:
(أأرباب متفرّقون خير ام الله الواحد القهّار) يوسف/39
(قل الله خالق كلّ شيئ و هو الواحد القهّار) رعد/16
(و برزوا لله الواحد القهّار) زمر/4
(لمن الملك اليوم للّه الواحد القهّار) غافر/16
بنابراين بعيد نمى نمايد كه وحدت حقه مطرح شده از سوى امام برگرفته از كلام وحى باشد, اگر چه به لحاظ مهجوريت قرآن در ميان فيلسوفان, اين حقيقت مدتها بعد كشف شد.

2. توصيف موضوعات دينى

بخش ديگرى از سخنان امام مربوط به توصيف قرآنى ازموضوعات دينى است; مانند توصيف جريان نفاق و منافقان, توصيف متقيان, توصيف فرشتگان, توصيف بهشت و جهنم و… .
دراين بخش امام يك سلسله اوصاف و ويژگيهايى را كه قرآن درباره گروه يا موضوع خاص مطرح كرده است مى آورد, اما نه به صورت تكرار و تقليد, بلكه نوعى تحليل در آن صورت مى دهد, از اين رو دامنه اوصاف فراتر از آنچه كه در ظاهر قرآن است مى رود.
از بررسى كه در اين زمينه صورت گرفت و البته نمى توان ادعاى جامعيت آن را كرد, اين نتيجه به دست آمد كه تحليلهاى صورت گرفته در اين بخش, بيشتر در يكى از دو ناحيه است; يا در ناحيه موضوع و موصوف, به اين صورت كه با تكيه بر فرهنگ قرآن موضوع اوصاف به چندين عنوان توسعه داده مى شود و سپس تمام اوصاف عنوانهاى يادشده بر موضوع بار مى شود, و يا در ناحيه خود اوصاف و ويژگيها; به اين صورت كه از اوصاف بنيادى ذكر شده در قرآن اوصاف ديگرى به تناسب نتيجه گيرى مى شود و به موضوع نسبت داده مى شود. دراينجا به نمونه اى از توصيف برپايه تحليل در ناحيه موضوع و موصوف اشاره مى كنيم.
مى دانيم كه امام از تقوا و متقيان سخن زياد گفته است, گاهى به تقوا تشويق و ترغيب كرده است و گاهى آثار و پيامدهايى براى تقوا يا ويژگيهايى براى متقيان بيان فرموده است. بخش دوم كه جنبه اخبارى دارد و حكايت از واقعيتهايى در مورد تقوا و متقيان مى كند به طور عمده به سه بخش دسته بندى مى شود:
1. آثار روحى و رفتارى تقوا
2. آثار تقوا در بهبود زندگى دنيوى
3. تأثير تقوا در سعات اخروى

مثلاً آن گاه كه مى فرمايد: (فان التقوى دواء داء قلوبكم, و بصر عمى افئدتكم, و صلاح فساد صوركم, و طهور دنس نفوسكم.)41 اشاره به تأثير تقوا در روح و نفس انسان دارد.
چنان كه وقتى مى گويد: (ان تقوى الله حمت اولياء الله محارمه.)42 و يا درباره متقيان مى فرمايد: (منطقهم الصواب, و ملبسهم الاقتصاد, و مشيهم التواضع, غضّوا ابصارهم عمّا حرّم الله عليهم…)43 اشاره به تأثير تقوا در رفتار مى كند.
آن گاه كه مى فرمايد: (فمن اخذ بالتقوى عزبت عنه الشدائد بعد دنوّها, و احلولت له الامور بعد مرارتها, و انفرجت عنه الامواج بعد تراكمها, و أسهلت له الصعاب بعد إنصابها, و هطلت عليه الكرامة بعد قحوطها, و تحدّبت عليه الرحمة بعد نفورها, و تفجّرت عليه النعم بعد نضوبها, و وبلت عليه الكرامة بعد إرذاذها… )44 تأثير تقوا در بهبود زندگى دنيوى را گوشزد مى كند.
و سرانجام وقتى مى گويد: (و ان التقوى مطايا ذلل, حمل عليها اهلها و اعطوا أزمّتها, فأوردتهم الجنة)45 يا (فان التقوى فى اليوم الحرز, و الجنّة و فى غد الطريق الى الجنة)46 يا (خير الزاد التقوى)47 سخن از آثار اخروى تقوا گفته است.
حال اگر در جست وجوى تطبيق اين اوصاف با قرآن باشيم خواهيم ديد كه برخى از آنها خاستگاه قرآنى دارد, و برخى ديگر به ظاهر نه; مثلاً آياتى چون:
(و تزوّدوا فإنّ خير الزاد التقوى) بقره/197
(و سيق الذين اتقوا ربّهم الى الجنة زمراً) زمر/73
(و لو انّ اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الأرض) اعراف/96
(و من يتّق الله يجعل له من امره يسراً) طلاق/4
(يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقاناً) (انفال/29) مى تواند بسترساز برخى از ويژگيهاى يادشده درباره تقوا و متقيان در سخنان امام باشد, اما واقعيت اين است كه مجموع آنچه در اين زمينه از امام بيان گرديده در ظاهر آيات مربوط به تقوا و متقيان مطرح نشده است. ولى اين ظاهر امر است; در حقيقت اگر نگاه و تلقى كه امام از تقوا دارد مورد توجه قرار گيرد همه آن اوصاف ريشه قرآنى پيدا مى كنند.
توضيح سخن آن كه از نظر امام, تقوا تنها يك حالت روحى محض جدا از واقعيت و رفتار انسان نيست, بلكه حالتى است كه در نمودهاى گوناگون تجلّى و عينيّت مى يابد. تفكر, تهجّد, خوف از خدا, توبه, عمل صالح, دنياگريزى, نگاهبانى زبان, شكر, استفاده بهينه از عمر, روزه و… و در يك كلام آنچه مصداق عبوديت و مظهر ديندارى در قرآن شمرده شده است, جلوه ها و چهره هاى عينى تقوا هستند.
(اوصيكم عباد الله بتقوى الله و طاعته, فانّها النجاة غداً و المنجاة ابداً.)48
(فاتقوا الله عباد الله, و فرّوا الى الله من الله, و امضوا فيما نهجه لكم… )49
(فاتقوا الله عباد الله و بادروا آجالكم بأعمالكم… )50
اين تعبيرات به روشنى نگاه امام را به گستره تقوا نشان مى دهد, نگاهى كه تقوا و عبوديت به معناى شامل و گسترده كلمه را در رديف يكديگر قرار مى دهد.
نتيجه اين تلقى نسبت به تقوا آن خواهد بود كه تمام اوصاف و احكامى كه در قرآن براى يك انسان ايده آل, و براى عبوديت با همه چهره ها و ابعادش مطرح شده اوصاف و احكام تقوا و متقيان شمرده شود. مثلاً اگر قرآن مى گويد خوف و خشيت از خدا موجب شب زنده دارى مى شود (تتجافى جنوبهم عن المضاجع يدعون ربّهم خوفاً و طمعاً)(سجده/16) چون خوف و شب زنده دارى از مصاديق طاعت و عبوديت است پس متقيان هم اهل خوف و رجا هستند و هم شب زنده دار (و اما الليل فصافّون اقدامهم…) اگر حق گويى و حق گرايى ارزش دينى و مورد سفارش خداوند است (و الوزن يومئذ الحق)(اعراف/8) اهل تقوا كه به سفارش خدا عمل مى كنند همنشين حق هستند. (و منطقهم الصواب). اگر تواضع و فروتنى خواسته خداوند از انسان است (و لاتصعّر خدّك للناس و لاتمش فى الأرض مرحاً ان الله لايحب كلّ مختال فخور)(لقمان/18) اهل تقوا كه خود را وقف خواسته هاى خدا كرده اند, در رفتار متواضع و فروتنند (و مشيهم التواضع). و همين گونه موارد ديگر.
به اين ترتيب توصيف امام از تقوا و متقيان با توسعه اى كه در گستره تقوا مى دهد, در حقيقت ترسيم يك فرد ايده آل و كامل است, و تمام ارزشهايى كه قرآن ذكر كرده و هر يك نظر به بُعدى از ابعاد اين انسان ايده آل و كامل دارد, در مجموعه اوصاف متقيان مى گنجد.
همانند چنين تحليلى در موضوعات ديگر نيز انجام گرفته است كه از يادكرد آن صرف نظر مى كنيم.

3. استدلال و اثبات

بخش ديگرى از سخنان امام تلاشهايى است كه با تكيه بر قرآن به اثبات حقايق دينى مى پردازد. بحث خداشناسى در اين زمينه جايگاهى ويژه دارد. در اينجا به عنوان نمونه به يكى از ابعاد اين موضوع كه بحث اوصاف سلبيه است مى پردازيم.
با سخنانى همانند جملات زير در نهج البلاغه زياد روبرو مى شويم:
(أنشأ الخلق انشاءً و ابتدأه ابتداءً, بلا روية أجالها, و لاتجربة استفادها, و لاحركة أحدثها, و لاهمامة نفس اضطرب فيها.)51
(لم يحلل فى الاشياء فيقال هو كائن, و لم ينأ عنها فيقال هو منها بائن.)52
(ولاتناله التجزئة و التبعيض.)53
(ما اختلف عليه دهر فيختلف منه الحال, و لاكان فى مكان فيجوز عليه الانتقال.)54
(وليس بذى ضمير فى نفسه.)55
(والخالق لابمعنى حركة و نصب, و السميع لابأداة, و البصير لابتفريق آلة, و الشاهد لابمماسة, و البائن لابتراخى مسافة, و الظاهر لابرؤية, و الباطن لابلطافة.)56
(ليس بذى كبر امتدت به النهايات فكبّرته تجسيماً, و لابذى عظم تناهت به الغايات فعظمّته تجسيداً, بل كبر شأناً, و عظم سلطاناً.)57
امام دراين گونه سخنان, يك سلسله اوصافى را از خداوند سلب مى كند و ساحت او را منزّه از آنها مى شناساند و در جاى ديگرى اين ادعا را بر پايه اى منطقى و استدلالى مى سازد; مبنايى كه مى توان از آن به (تفاوت خالق و مخلوق) تعبير كرد.
(الحمد لله الدال على وجوده بخلقه, و بمحدث خلقه على ازليته, و باشتباههم على ان لاشبه له, لاتستلمه المشاعر, و لاتحجبه السواتر, لافتراق الصانع و المصنوع, و الحادّ و المحدود, و الربّ و المربوب.)58
(حدّ الاشياء عند خلقه, ابانة له من شبهها… تعالى عمّا ينحله المحدودون من صفات الاقدار, و نهايات الاقطار, و تأثّل المساكن, و تمكّن الاماكن, فالحدّ لخلقه مضروب و الى غيره منسوب.)59
(الدّال على قدمه بحدوث خلقه, و بحدوث خلقه على وجوده, و باشتباههم على ان لاشبه له… متشهداً بحدوث الأشياء على ازليته, و بما وسمها به من العجز على قدرته, و بما اضطرها اليه من الفناء على دوامه.)60
(بتشعيره المشاعر عرف ان لامشعر له, و بمضادّته بين الامور عرف ان لاضدّ له, و بمقارنته بين الأشياء عرف ان لاقرين له… و لايجرى عليه السكون و الحركة, و كيف يجرى عليه ماهو اجراه, و يعود فيه ماهو ابداه, و يحدث فيه ما هو احدثه… و اذاً لقامت آية المصنوع و لتحوّل دليلاً بعد ان كان مدلولاً عليه… لايقال كان بعد أن لم يكن فتجرى عليه الصفات المحدثات, و لايكون بينها و بينه فصل, و لا له عليها فضل, فيستوى الصانع و المصنوع, و يتكافأ المبتدع و البديع.)61
چنان كه پيداست اين عبارات, استدلالى منطقى دربردارد, بدين گونه كه صفات يادشده صفات مخلوقات است و از سوى خداوند خلق شده است, و چون صفات آفريدگار با آفريده تفاوت دارد, پس اين صفات در مورد خداوند صادق نيست و گرنه تفاوتى ميان خالق و مخلوق نمى ماند.
باور ما بر اين است كه اين استدلال زمينه قرآنى دارد و دور نمى نمايد كه امام در پرتو آيات وحى به چنين استدلالى رسيده باشد, زيرا آنجا كه قرآن از انديشه هاى مشركان سخن به ميان مى آورد, نكته اى كه در مقام ردّ و نقد بر آن تكيه مى كند صفت خالقيت خداوند است:
(وجعلوا للّه شركاء الجن و خلقهم و خرقوا له بنين و بنات بغير علم سبحانه و تعالى عمّا يصفون. بديع السموات و الأرض انّى يكون له ولد و لم تكن له صاحبة و خلق كلّ شئ و هو بكل شئ عليم) (انعام/100 ـ 100) (أفمن يخلق كمن لايخلق أفلاتذكّرون) (نحل/17)
از اين آيات كريمه استفاده مى شود كه صفت (خالقيت) و (مبدعيت) خداوند, وجه مميّز او از ساير موجودات در چگونگى صفات و ويژگيهاست, و نبايد صفاتى را كه به مخلوق نسبت داده مى شود به خالق نسبت داد. آيه ديگرى كه مى تواند در اين زمينه راهگشا باشد آيه97 و 98 سوره شعراء است:
(تالله إن كنّا لفى ضلال مبين. اذ نسوّيكم بربّ العالمين)
اين آيه كريمه كه داورى مشركان نسبت به بتها شان را در قيامت, بيان مى كند اگر چه به ظاهر مربوط به عبادت و شرك در عبادت است, اما امام از تعبير (نسوّيكم) معناى گسترده آن را مى فهمد كه هرگونه تسويه و يكسان نگرى را حتى در صفات نيز در بر مى گيرد.
(وأشهد انّ من شبّهك بتبائن خلقك, و تلاحم حقاق مفاصلهم المحتجبة لتدبير حكمتك, لم يعقد غيب ضميره على معرفتك, و لم يباشر قلبه اليقين بانّه لاندّ لك, و كانّه لم يسمع تبرّؤ التابعين عن المتبوعين اذ يقولون (تالله ان كنّا لفى ضلال مبين. اذ نسوّيكم برب العالمين) كذب العادلون بك اذ شبّهوك بأصنامهم, و نحلوك حلية المخلوقين باوهامهم, و جزّؤاك تجزئة المجسمات بخواطرهم, و قدّروك على الخلقة المختلفة القوى بقرائح عقولهم, و أشهد أنّ من ساواك بشيئ من خلقك فقد عدل بك, و العادل بك كافر بما تنزّلت به محكمات آياتك, و نطقت عنه شواهد حجج بيّناتك.)62
شهادت مى دهم كه هر كه تو را به آفريدگانت تشبيه كند و چنان پندارد كه تو را عضوهايى است جدا از يكديگر و مفصلهايى است به هم پيوسته و پوشيده به پوست و گوشت كه بيانگر تدبير تو در آفرينش پيكرهاست, ضميرش به حقيقت تو را نشناخته و دلش به مرحله يقين نرسيده, زيرا تو را هيچ همتايى نيست, و گويا نشنيده است بيزارى جستن بت پرستان را از بتهايى كه مى پرستيدند, آن گاه كه مى گويند: به خدا سوگند كه ما در گمراهى آشكار بوديم; آن گاه كه شما را با پروردگار عالميان برابر مى شمرديم.
دروغ مى گويند آنان كه موجودى از موجودات عالم را با تو برابر دانند, و تو را با بتان شان همانند سازند, و به خيال خود بر تو جامه آفريدگان پوشانند. دروغ مى گويند آنان كه از روى گمان, تو را همانند اجسام داراى اجزاء دانند, و براى تو پيكرى با نيروهاى گونه گون تصور كنند.
شهادت مى دهم كه هركه تو را با چيزى از آفريدگانت برابر سازد همانند آنهايت پنداشته, و هر كه تو را همانند چيزى پندارد به آنچه در آيات محكمات تو نازل گرديده و حجتهاى آشكار تو به آنها گواهى داده كافر شده است.


پی نوشت‌ها:

1. نهج البلاغه, نسخه معجم المفهرس, خطبه 121.
2. همان, خطبه 87.
3. همان, خطبه 101.
4. همان, خطبه 16.
5. همان, خطبه 128.
6. همان, خطبه 175.
7. رك: خطبه 86,176.
8. رك: خطبه 155 , 185.
9. رك: خطبه 134 , 146.
10. نهج البلاغه, نامه31.
11. همان, خطبه 149.
12. همان, خطبه 143.
13. همان, خطبه 156.
14. همان, خطبه 160. نيز رك: خطبه 3 , 18, 163 و 176.
15. همان, خطبه 228. رك نيز: خطبه 98 , حكمت228 , 273.
16. همان, خطبه 224.
17. همان, خطبه 183.
18. همان, خطبه 190.
19. همان, خطبه 98.
20. همان, خطبه 203.
21. همان, خطبه 111.
22. همان, خطبه132.
23. همان, خطبه 64. رك نيز: خطبه 28 , 42.
24. همان, خطبه 98.
25. همان, خطبه 181.
26. همان, خطبه 192.
27. همان, نامه31.
28. همان, نامه69. رك نيز: خطبه 157.
29. همان, خطبه 64.
30. همان, خطبه 195.
31. همان, حكمت370.
32. همان, خطبه 86.
33. همان, نامه 55.
34. همان, خطبه 91.
35. همان, خطبه 192
36. همان.
37. همان, حكمت 252.
38. همان, خطبه 185.
39. همان, خطبه 65.
40. همان, خطبه 152.
41. همان, خطبه 192.
42. همان, خطبه 114.
43. همان, خطبه 193.
44. همان, خطبه 198.
45. همان, خطبه 16.
46. همان, خطبه 191.
47. همان, حكمت 130.
48. همان, خطبه 161.
49. همان, خطبه 24.
50. همان, خطبه 50. رك نيز: خطبه 83 , 76 , 114 , 161 , 176 , 188 , 191 , 198.
51. همان, خطبه 1.
52. همان, خطبه 65.
53. همان, خطبه 85.
54. همان, خطبه 91.
55. همان, خطبه 108.
56. همان, خطبه 152.
57. همان, خطبه 185.
58. همان, خطبه 152.
59. همان, خطبه 163.
60. همان, خطبه 185.
61. همان, خطبه 186.
62. همان, خطبه 91.

مقالات مشابه

نقش سیاق در تفسیر آیة تبلیغ

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, محبوبه غلامی

بررسي تطبيقي آيه ولايت در تفاسير فريقين

نام نشریهمطالعات تفسيري

نام نویسندهابراهیم کلانتری, محمدرضا عبدالله‌پور

مؤلفه‌های معناشناسی واژگان قرآن در شیوه تبیینی امام علی(ع)

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهحسین خاکپور, مهرناز گلی, فاطمه اثنی‌عشری, سمیرا دهقان

نگاهی به سیمای امام علی (ع) در قرآن

نام نشریهعیون

نام نویسندهمحمد صادق طالبی, مهناز موسوی, فاطمه ابراهیمی زرندی

نقد شبهۀ ولایت‌نداشتن حضرت علی (ع) در زمان حیات رسول اکرم (ص) در آیۀ ولایت

نام نشریهشیعه پژوهی

نام نویسندهمحمدحسن محمدی مظفر, محمدامین مومنی, رقیه یوسفی

آیه مباهله و امامت علی علیه السلام

نام نشریهپژوهش های ادیانی

نام نویسندهزهرا امرایی, محمدجواد رضایی ره

بررسی تطبیقی تفسیر مهم‌ترین آیات ناظر بر ولایت امام علی(ع) از منظر فریقین

نام نشریهمطالعات تطبیقی قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, علیرضا طبیبی, محمد تیموری